اِشکَفت



در برابر بعضی ها نمیتونم خود واقعیمو حفظ کنم!! شایدم این خود واقعیمه که اینجور وقتا بیشتر خودشو نشون میده! فقط اینو میدونم که مهمان باید مهمان باقی بمونه و احترامش دست خودش باشه :/ 
به مامانم میگه چاییت حاضره؟ مامانم میپرسه نه میخوای برات درست کنم؟! میگه نه چندساعت دیگه برام آماده کن!!!!
کتاب بیشعوریو دادم بخونه :)  
البته فکر نکنم کارساز باشه آخه هنوز دو ساعت نشده صفحه های آخرشه :/ چیزیم فهمیده به نظرتون؟!! حداقلش اینه وسط درس خوندنم هی حرف نمیزنه هی صداشو رو سرش نمیندازه و تو یه قدمیه من پشت سرم نمی ایسته و با موبایلش حرف نمیزنه!! 

نهههه بیشتر بیشعور شدهههه!! گوشیشو داده دستم میگه بگو خوابه ://// اونوقت من یه دروغ مسخره بگم تا چند روز عذاب وجدان دارم :/ میگم جوابشو ندی بهتراز اینه که دروغ بگی غش غش میخنده :/
یه جوری من و مامانم از وقتی اومده پوکرفیسیم که انگار پوکرفیس زاده شدیم :/ 


میگه آهنگ مذهبی بذار ://// خداااایااااا به یکی بگو بیاد منو بخوره :(((
نمیبینه دارم درس میخونم به نظرتون ؟!!!

میدونید؟! اولش با یه لج بزرگ شروع شد بعد نفهمیدم چیشد که همه چیز به یه تلنگر من بند بود! تو عالم شوخی و مزه پرونی گفتم به نظرتون باز کنکور بدم؟! یجوری همه تایید کردن و ذوق نشون دادن که شوخی شوخی جدی شد! اما الان برای خودمم عجیبه که اینقدر میخوامش و اینقدر رسیدن بهشو دوست دارم! امروز از خودم پرسیدم تو که این فیلمو دیدی گریه ت گرفت راستشو بگو سه سال پیش جا زدی یا رفتی پی علاقت؟!! 



درست وقتیکه فکر میکردم همه چی تموم شده دیگه بهش فکر نمیکنم و در واقع ایول چقدر خوبه عاشق نبودن اسیر نبودن و . دیشب خوابشو دیدم!! ولی یه فرقی بود بین این خواب با خواب های قبلی! قبلا که خوابشو میدیدم همه چی خوب بود عین قبلنا انگار ناخودآگاهم نپذیرفته بود نبودنش رو ولی دیشب واقعیتو خواب دیدم همونجوری که هست همونجوری که باید ببینم :) چندوقت پیشا یه متنی رو خوندم از کسیکه چندسال پیش دقیقا تو نقطه ای بوده که من الان هستم و دقیقا اونم همین مراحلو گذرونده بود! جالبه! پس اگه دارین اینجارو میخونین و خدایی ناکرده حال چندماه پیش منو دارین بدونین تنها کاری که باید بکنین صبر کردن و خودتونو به دیوار نکوبیدنه! باشد که رستگار شویم :دی


این دیوار همون دیواریه که من روزی 13-14-15 ساعت رو به روش میشینم و به اصطلاح خر میزنم :/ رنگی رنگی نباشه دق میکنم حقیقتا! اینجوری یخورده قابل تحمل تر شده! البته کنار میز نبات و فلاسک و معمولا یه نوع شیرینی و نسکافه و به لیمو و فلان و بهمانم هست! و زیر پام که یه تشت پر آبه برای وقتایی که پاهام اونقدر نسبت به سطح بدنم پایینن که تحمل داغیشون برای منه سرمایی طاقت فرسا میشه!! میذارمشون توی آب و هی آب بازی میکنم خیلی کیف میده :))) همه امیدوارن به نتیجه گرفتنم ولی من بستگی به حالم داره که کی مثبت به آینده فکر بکنم و کی منفی! خب حجم درسهای تلنبار شده ی چهار سال دبیرستان و حدودا سه سال وقفه ی تکرار نشدنشون یه مقدار خوفناکه :( اما غیر ممکن غیر ممکنه :)))

خونه

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته های من شد آنچه شد Megan مرکز مشاوره روانشناسی - روان پویا ادبيات و فرهنگ سئو محتوا چيست و متخصص سئو کيست براکت کنج کاشی و سرامیک ویدئو پروژکتور اپسون وبلاگ ویژه دوومیدانی